هستی روشنی هستی روشنی ، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

درباره هستی

در یک روز تعطیل

روز عید فطر رو با عمه هام رفتیم چیتگر از ساعت 11 رفتیم تا 8 شب خیلی خوش گذشت جای همگی شما خالی کلی تاب بازی کردم کلی آب بازی و کلی هم عکس گرفتم .اما آخرش دختر عمه ام رفته بود پیست دوچرخه سواری اونجا گم شده بود و ما خیلی نگران بودیم ولی خدا را شکر به خیر گذشت     هستی و مژده (دختر عمه)     ژست هستی در کنار جوی آب هستی در یک قطار خانوادگی:  از پائین هستی( که معرف حضور هستند ) مهشید ( دختر عمه مرضیه ) مژده ( دختر عمه معصومه ) حدیث ( دختر دوست عمه معصومه )عمه معصومه ، مرجان ( دختر عمه معصومه )عمه مرضیه ، دوست عمه معصومه ...
16 شهريور 1390

عید فطر مبارک

  عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت          صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت طبیعت با بهار طراوت می یابد و معنویت با بهار رمضان اوج می گیرد. بهار طبیعت با نوروز آغاز می شود و بهار معنویت با ماه رمضان. سردی طبیعت با شکوفه های بهاری و سرود بلبلان رخت بر می بندد و یخهای عصیان و نافرمانی، با زمزمه های نیمه شب رمضان و ترنم دعای رمضانیان آب می شود. در رمضان است که می توان هفت شهر عشق را پیمود و دیو نفس را بر زمین افکند و در عید فطر پیروزی فطرت بر شهوت را، جشن گرفت. اگر گردش زمین دور خورشید، آغازگر سال شمسی است واگر تکاپوی ماه بر گرد زمین، نوید بخش سال قمری؛ حرکت سالک عاشق در رمضان المب...
8 شهريور 1390

خانه دوست کجاست

  من دلم مي خواهد   خانه اي داشته باشم پر دوست   کنج هر ديوارش   دوستهايم بنشينند آرام   گل بگو گل بشنو   هرکسي مي خواهد   وارد خانه پر عشق و صفايم گردد   يک سبد بوي گل سرخ   به من هديه کند   شرط وارد گشتن   شست و شوي دلهاست   شرط آن داشتن   يک دل بي رنگ و رياست   بر درش برگ گلي مي کوبم     روي آن با قلم سبز بهار   مي نويسم اي يار   خانه ي ما اينجاست   تا که سهراب نپرسد دگر   ...
7 شهريور 1390

روز بارونی

امروز یعنی 7/6/90 یه روز بارونی خیلی قشنگ بود مامان که از تو خونه می دونست چه خبره دختره نازش رو حسابی پوشوند بعد یه پتو هم برداشت .موقعی که از سرویس پیاده شدیم بارون شدید بود اما مامان پتو رو دور شما پیچوند و شما از زیر پتو یه ذره سرتو بیرون کرده بودی و بارون رو می دیدی با خودت میخوندی بارون می آد چیکو چیک صداش می آد تیک و تیک تا رسیدیم مهد پتوت کاملا خیس شده بود اما شما خشک خشک بودی ضمن اینکه از لذت بارون هم بهره بردی به این میگن یه فکر خوب.هوا خیلی خوبه فقط خدا کنه سرما نخوری .آمین   ...
7 شهريور 1390

یاد ایامی

از هفت ماهگی با روروئک همه جای خونه رو رصد می کردی و هرجا مامان می رفت دنبالش می اومدی یادش بخیر . ...
7 شهريور 1390

اولین باری که تونستی تنها بشینی

اولین باری که تونستی تنها بنشینی 8 ماه بودی اونموقع اصلا دندون نداشتی ( پیدا نیس ) آخه تو خیلی دیر دندون درآوردی تازه اصلا چهاردست و پا نرفتی عوضش خیلی زود راه افتادی اولین قدمهاتو توی 11 ماهگی روی چشم ما گذاشتی . ...
7 شهريور 1390

بدون عنوان

      حسن ضن به خدا آن است که جز به او امید نداشته باشی و جز از گناه خود نهراسی   امام صادق (ع) ، کافی ، ج 2 ص 72       رویاهای شکسته شده   همان طورکه کودکان گریه کنان اسباب بازی هایشان   رابرای تعمیرنزدما می آورند من هم رویاهای شکسته ام را نزدخداوند که دوستم بود آوردم؛اما به جای آنکه اورا تنها وراحت بگذارم آنجا ماندم وسعی کردم به روش خودم به خدا کمک کنم. بلاخره رویاهایم را پس گرفتم وفریاد زدم: تا کی بایدمنتظر بمانم؟! خداوندگفت:فرزندم وقتی تومرا راحت نمی گذاری چگونه می توانم کار کنم؟!         ...
2 شهريور 1390

دیوار دنیا

... دنیا دیوارهای بلند دارد و درهای بسته که دور تا دور زندگی را گرفته اند. نمی شود از دیوارهای دنیا بالا رفت. نمی شود سرک کشید و آن طرفش را دید. اما همیشه نسیمی از آن طرف دیوار کنجکاوی آدم را قلقلک می دهد. کاش این دیوارها پنجره داشت. کاش می شد گاهی به آن طرف نگاه کرد. شاید هم پنجره‏ای هست و من نمی‏بینم . شید هم پنجره‏اش زیادی بالاست و قد من نمی‏رسد. با این دیوارها چه می‏شود کرد؟  می‏شود از دیوارها فاصله گرفت و قاطی زندگی شد و می شود اصلا فراموش کرد که دیواری هست و شاید می شود تیشه ای برداشت و کَند و کــَند.شابد دریچه‏ای ، شاید شکافی، شاید روزنی باز شود. همیشه دلم می خواست روی این دیوار سوراخی درس...
1 شهريور 1390